سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۱
۰ نفر

دکتر فیروز زنوزی‌جلالی، چهره برجسته ادبیات معاصر ایران و ناخدای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پس از سال‌ها مبارزه با بیماری سرطان در سحرگاه عید سعید مبعث جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و به دیدار حق شتافت.

دکتر فیروز زنوزی‌جلالی،

به گزارش همشهري، مرحوم زنوزي‌جلالي در چند روز اخير به‌دليل شدت گرفتن عوارض ناشي از بيماري ريوي در بيمارستان بستري و ادامه شيمي‌درماني وي متوقف شده بود. عمليات احياي پزشكان روي اين نويسنده نامدار در آخرين ساعت‌هاي زندگي 2مرتبه جواب داد اما سرانجام صبح روز سه‌شنبه 5ارديبهشت همزمان با عيد مبعث پيامبر بزرگوار اسلام(ص) عمرش به پايان رسيد و از دنيا رفت. او هنگام مرگ 67سال داشت.

زنده‌ياد زنوزي‌جلالي سال 1329در خرم‌آباد به دنيا آمد و در 26سالگي به جرگه نويسندگان پيوست. او كه دستي هم بر آتش نمايشنامه‌نويسي، فيلمنامه‌نويسي و نقد ادبي داشت، سال 86با «قاعده بازي» جايزه جشنواره قلم زرين را برد و يك سال بعد با همين كتاب برگزيده بخش رمان از جايزه ادبي جلال آل‌احمد شد. آن مرحوم عشق و ارادت خود به حضرت علي(ع) را با نگارش كتاب «برج 110» نشان داد و آن را در نمايشگاه كتاب سال گذشته رونمايي كرد.

مرحوم زنوزي‌جلالي نگارش كتاب 600صفحه‌اي «خويشتن‌كشي» را هم به مراحل پاياني رسانده بود اما اجل مهلت نداد نسخه نهايي آخرين رمان خود را ببيند. او درباره موضوع خويشتن‌كشي گفته بود: رمان درباره افراد كوتاه‌قد است كه در جامعه ما به آدم‌كوتوله‌ها معروف شده‌اند. من در داستان به زندگي از دريچه نگاه اين افراد نگريسته و ماجراي دختري كوتاه‌قد را روايت كرده‌ام كه عاشق پسري بلندقد مي‌شود.

از جمله كتاب‌هاي كارنامه پربار نويسنده شهير خرم‌آبادي و ناخدا يكم نيروي دريايي مي‌توان به «مخلوق»، «سال‌هاي سرد»، «خاك و خاكستر»، «روزي كه خورشيد سوخت»، «مردي با كفش‌هاي قهوه‌اي» اشاره كرد؛ چهره‌اي كه در آثارش همواره نگاهي ويژه به جنگ، اندوه مردم و محنت انسان‌ها داشت. هر چند خودش سال‌هاي پاياني عمر چندان محبت نديد و روي تخت بيمارستان چشم‌انتظار ديدار دوستان و مسئولان بود.

  • براي اميرالمومنين علي ع

«برج ۱۱۰» رمانی چندلایه درباره امام علی(ع) است كه فیروز زنوزی‌جلالی 4سال برای نگارش آن وقت صرف كرده اما يك بار هم نام حضرت اميرالمومنين(ع) را نياورده است. در بخشي از كتاب مي‌خوانيم: «گاه سواره مي‌آمد. گاه پياده و آهسته، گام به گام به دنبالش. گاه در افق بود و در فلق. گاه در پهناي دشت و ستيغ كوه و گاه در گلبرگ گل خيس شبنم. گاه آنقدر دور كه محو مي‌نمود و گاه آن‌قدر نزديك كه گرماي نفسش را روي گونه حس مي‌كرد. مي‌شنيد كه دم گوشش آهسته مي‌گفت: من همان شبانم! همان كه شنيد از دنيا و مردمانش و سواران در خوابش.»

کد خبر 368066

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha